| |
وب : | |
پیام : | |
2+2=: | |
(Refresh) |
در دهکده ی محل زندگی شیوانا مردی زندگی می کرد که ثروت زیادی داشت
اما با وجود ثروت زیادش همیشه بر سر خرید کالا با فروشندگان مشکل داشت و اظهار می کرد که پول کافی ندارد
روزی در بازار به خاطر همراه نداشتن پول کافی به مشکل خورده بود
و تا شیوانا را در بازار دید از او درخواست کرد پول مورد نیازش را به او قرض دهد
شیوانا قبول کرد پول را به او بدهد تنها به شرطی که تا پایان همان روز پول را برگرداند
مرد ثروتمند از این شرط شیوانا خیلی ناراحت شد
و پس از اینکه به منزلش رسید سریع پول را برداشت
و با حالتی عصبانی به مدرسه شیوانا رفت و پول را جلوی شیوانا گذاشت
و گفت : همه مردم دهکده از ثروت بی نهایت من خبر دارن
بطوری که می توانم این مدرسه را براحتی بخرم تو چرا اینقدر در گرفتن پولت عجله داشتی
شیوانا نگاهی معنی دار به مرد ثروتمند کرد و گفت :
یک اهریمن ولخرج در وجود تو وجود دارد
و تو از ترس اینکه این اهریمن تو را برای خرید در بازار وسوسه نکند با خودت هیچ وقت پول کافی نداری
این نشان می دهد تو در برابر این اهریمن ولخرج عاجزی
و به همین خاطر با برداشتن پول کم سعی می کنی او را شکست دهی
وقتی تو خودت نمی توانی به این اهریمن اعتماد کنی
چگونه انتظار داری من به تو اعتماد کنم و از هدر رفتن پولم نترسم ؟!!
رمز عبور را فراموش کردم ؟ آمار مطالب کل مطالب : 2226 کل نظرات : 13 آمار بازدید بازديد امروز : 689 نفر بارديد ديروز : 18 نفر ورودی گوگل امروز : 69 نفر ورودی گوگل ديروز : 2 نفر بازديد هفته : 723 نفر بازديد ماه : 5676 نفر بازديد سال : 10860 نفر بازديد کلي : 131372 نفر وضیعت آنلاین افراد آنلاین : 1 نفر |
آمار وب سایت:
بازدید دیروز : 18
بازدید هفته : 723
بازدید ماه : 5676
بازدید کل : 131372
تعداد مطالب : 2226
تعداد نظرات : 13
تعداد آنلاین : 1